...ستاره مادرش فوت می کنه و در کنار مادربزرگ و پدرش زندگی می کنهو...سکانس مدرسه زنگ مدرسه می خوره همه میرن سر کلاسروز - داخلی - حال انشای ستارهمعلم : این ساعت چی داریم بچه هایکی از بچه ها انشا اقا معلمخب موضوع چی بود یکی از بچه ها : مادرخب کی انشاش اماده هست بیاد بخونهستاره : اقا ما بیاییم بخونیممعلم : ستاره برگشتی مدرسه ؟چند وقت نیومدی حال مادرت چطوره شنیدم مریض بود اشک تو چشم ستاره جمع میشهیکی از دخترا : اقا مادرش فوت کردخدا بیامرزدشکارت سخت تر شد مادرت آرزو داشت تو درستو خوب بخونی بتونی برا خودت و جامعه ادم خوبی باشیحالا ما منتظر شنیدن انشای زیبات هستیمبچه ها انشای ستاره از همون اول خیلی خوب بود ستاره اشکاشو پاک میکنه و میاد جلوی کلاس به نام خدا موضوع انشای من در مورد مادرهمادر کسیه که یکبار به گریه های ما میخنده اونم اولین گریه بعد تولدهمادرها کسایین که خیلی زحمت ما رو میکشن شیرمون میدن، تر و خشکمون می کنن، مریض میشیم ما رو دکتر میبرن و لباسامونو می شورنتا نخوابیم نمی خوابن تا سیر نشیم غذا نمیخورن هیچوقت هم خسته نمیشن تا برای ما لباس نخره برا خودش چیزی نمیخره اونقدر که به فکر ما هست به فکر خودش نیست از خودش غافل میشهفکر و ذکرش بچه هاشن هیچی اولویتش نیست وقتی ازش می پرسی ارزوت چیه فقط یه چی میگن خوشبختی بچه هام
مادرم میگفت بچه ها وقتی دنیا میان انگار که تکه ای از و جودته ولی نه انگار تمام وجودته حاضره بمیره ولی بچه هاش تب نکننمادرم می گفت من هر چی بگم تو متوجه نمیشی باید مادر بشی تا بدونی من چی میگم وقتی داشتم انشامو مینوشتم بابام گفت مادر رو نمیشه تو این صفحات کاغذ وصفش کرد نزدیکترین شخص به مهربونی خدا ستون خونه که وقتی نباشه هیچی س مدیریت عاشقانه ...
ما را در سایت مدیریت عاشقانه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mitahaa بازدید : 107 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 14:32